منابع و سوالات کنکور کارشناسی ارشد کلیه رشته ها

تکنیک های تست زنی و جزوات کنکور سوالات دبیرستان و پیش دانشگاهی

منابع و سوالات کنکور کارشناسی ارشد کلیه رشته ها

تکنیک های تست زنی و جزوات کنکور سوالات دبیرستان و پیش دانشگاهی

درس پنجم عربی چهارم دبیرستان با ترجمه وتمرین

الدرس : الخامس: درس پنجم

اَلمسلمونَ أساتِذةُالحَضارةِالجدیدةِ: مسلمانان استادان تمدن جدید هستند

إنّ لِلْمسلمینَ فَضْلاً عظیماً علی الحَضارةِ الجدیدةِ. و قد أثبتَ مؤرِّخو العلومِ الحدیثةِ من الغربییّن أنّه لولا المسلمونَ لَضاعَ أکثَرُ العلومِ القدیمةِ و لَتَأخّرتْ نَهْضةُ أوروبّا الحدیثةُ سِنینَ .

مسلمانان حقّ بزرگی بر تمدن جدید دارند. و تاریخ نویسان غربی علوم جدید ثابت کرده اند که اگر مسلمانان نبودند بیشتر علوم قدیم از بین می رفت و حرکت علمی اروپای جدید سال ها عقب می ماند .

فحینما سَطَعَتْ حضارةُ المسلمینَ فـی الأندَلُسِ، أﻯ فـی القرَنِ الثالثِ و الرابعِ لِلْهجرةِ ،کانت أوروبّا غارقةً فـی بحر الْهَمَجیَّةِ.

و زمانی که تمدن مسلمانان در اسپانیا درخشید، یعنی در قرن سوم و چهارم هجری ،اروپا در دریای بی فرهنگی غرق بود .

و عندما أرادوا إلْقاءَ رِداءِ الجَهْلِ عن أکتافِهم اتَّجَهوا إلى المسلمینَ یتعلّمون منهم، لِأنّهم لم یَجِدوا غیرَهم نِبْراساًیُسْتَضاءُ .

و هنگامی که خواستند لباس نادانی را از شانه هایشان بیندازند،به طرف مسلمانان روی آوردند در حالی که ازآنها آموزش می دیدند، زیرا آنان غیر از مسلمانان چراغی پیدا نکردند که از آنها بهره مند شوند.

ففی سنةِ 1130م اُسِّسَتْ فـی طلیطلةَ مدرسةٌ لِلتَّرجَمةِ نَقَلت من العربیَّةِ إلى اللاتینیّة أشهَرَ مُصَنَّفات المسلمینَ، و عندئذٍ بَدأ الغربیّون یَشعُرون أنّ هناک عالَماً غیرَ عالَمهِم الْمُتَخَلِّفِ.

و در سال 1130 میلادی در شهر"طلیطله" ( شهری در اسپانیا) مدرسه ای برای ترجمه ی مشهورترین نوشته های مسلمانان از عربی به لاتین تأسیس شد. و در این هنگام غربیان دریافتند که جهانی غیر از جهان عقب مانده ی آنان وجود دارد .

العلوم الّتـی نَبَغَ فیها المسلمونَ ثمّ نَشَرُوها فـی الشرق والغرب کثیرةٌ.

علومی که مسلمانان در آنها بر جسته شدند سپس آنها را در شرق و غرب بسیارپراکندند.

ففى میدانِ الطِّبِّ عَکَفوا علی مُدارَسَةِ الأمْراضِ و مُداواتِها فـی الْمُخْتَبرات و "البیمارستانات" (الْمُسْتَشْفَیات) ،حتّی زادوا فـی الطّبِّ القدیمِ زیاداتٍ کبیرةً .

در عرصه ی پزشکی به مباحثه درباره ی امراض و درمان آنها درآزمایشگاهها و بیمارستان ها توجه کردند آزمایش می کردند ، تا اینکه بر علم پزشکی قدیم چیزهای زیادی را افزودند

و حسْبُک أن تعلمَ أنّ کتابَ "أبـی القاسم الزهراوىّ" فـی الطبِّ و الْجِراحةِ اِسمهُ "التصریف لِمَن عَجَز عن التألیف" قد اشْتَمَل علی أکثرَ مِن مِائَتَـی شَکْلٍ لِلْآلاتِ و الأدَواتِ الجِراحِیَّةِ و کانت ترجَمةُ هذا الکتابِ مرجِعَ الأطبّاءِ فـی الغرب.

و کافی است بدانی که کتاب"ابی قاسم الزهراویّ" درباره ی علم پزشکی و جرّاحی است که اسم آن"التصریف لِمن عَجَز عن التالیف"می باشد و شامل بیش از دویست شکل از ابزارهای جرّاحی می باشد و ترجمه ی این کتاب مرجع پزشکان در غرب بود .

اَلمسلمون هُم الذین وضَعوا اُسُسَ صِناعةِ "الصَّیْدَلَةِ" و ألَّفوا الکُتُبَ فیها

و مسلمانان کسانی اند که پایه های صنعت"دارو سازی" را بنا نهادند و کتابهایی درباره ی آن تألیف کردند

أمّا الکیمیاءُ فیقولُ عُلماءُ أوروبّا إنّ المسلمین وَضَعوا اُسُسَها و نقلَ الغربیّونَ عنهم بعضَ الصناعاتِ و لا سِیَّما صناعةُ الورقِ کما نقلوا إلى لغاتهِم أکثَرَ من خمسین اسماً من الأسماء الکیمیاویّةِ الّتـی وَضعَها المسلمونَ.

اما"علم شیمی"، دانشمندان اروپا می گویند مسلمانان پایه های آن را بنا نهادند و غربیان برخی از صنایع به ویژه صنعت کاغذ سازی را از آنها نقل کردند(آموختند)، چنانکه بیشتر از پنجاه اسم از اسم های شیمیایی را که مسلمانان وضع کردند، به زبان خودشان انتقال دادند 

ادامه مطلب ...

درس دهم عربی چهارم دبیرستان با ترجمه وتمرین

الدرس العاشر: درس دهم

مکارم الاخلاق :اخلاق نیک

اللّهم صَلِّ علی محمّدٍ و آله و بَلِّغْ بإیمانـﻰ أکْمَلَ الإیمانِ و اجْعَلْ یقینـﻰ أفْضَلَ الیَقینِ و انْتَهِ بِنیَّتـﻰ إلى أحْسن النِیّاتِ و بِعَملى إلى أحسَن الأعمالِ...  

بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست و ایمانم را به کامل ترین مراتب ایمان برسان و باورم را برترین یقین قرار بده و نیت مرا به نیکوترین نیت ها و کردارم را به بهترین کردارها برسان ..

و اکْفِنـﻰ ما یَشْغَلُنـﻰ الاِهتمامُ به واسْتَعْمِلْنـﻰ بما تَسْألُنـﻰ غَداً عنه و اسْتَفْرِغْ أیّامى فیما خَلَقْتَنـﻰ له و أغنِنـﻰ و أوسِعْ علىَّ فـﻰ رزقِکَ

و مرا برهان از کاری که توجّه کردن به آن مرا از عبادت تو باز می دارد و مرا به آنچه که فردا ی قیامت می پرسی به کار بگیر و روزهای مرادر آنچه که مرا به خاطرآن آفریده ای،به پایان برسان.و مرا بی نیاز کن و روزیت را بر من فراخ گردان

ولا تَبْتَلِیَنّى بالکبْرِ و عَبِّدْنـﻰ لک و لا تُفسِدْ عبادتى بالعُجْبِ و أجْرِ لِلنّاسِ علی یدﻯ الخیرَ و لا تَمحَقْهُ بِالْمَنِّ وهَبْ لـﻰ مَعالـﻰَ الأخلاق و اعْصِمْنـﻰ من الفَخْرِ.

 وبه به تکبّردچارم نکن و مرا به بندگی بگیر و عبادتم را با عُجب و خودپسندی تباه مکن و خیر و نیکی برای مردم را به دست من جاری کن، و آن را با منت نهادن از بی نبر و اخلاق پسندیده را به من ببخش و مرا از فخر فروشی نگهدار

. اَللّهمّ صلِّ علی محمّدٍ و آله و لا تَرْفَعْنـﻰ فـﻰ النّاسِ دَرَجةً إلّا حَطَطْتَنـﻰ عند نفسى مثلَها و لا تُحْدِثْ لـﻰ عِزّاً ظاهراً إلاّ أحْدَثْتَ لـﻰ ذِلَّةً باطنةً عند نفسى بقَدَرِها... 

بار خدایا بر محمد و آل او درود بفرست و مرا در میان مردم درجه ای بالا نبر جز آنکه پیش نفسم مانند آن پست نمایی، و ارجمندی آشکارا برایم میاور جز آنکه به همان اندازه پیش نفسم برای من خواری پنهانی پدید آوری .

وَ عمِّرْنـﻰ ما کانَ عُمرﻯ بِذْلَةً فـﻰ طاعَتِک فاٍذا کانَ عُمرﻯ مَرْتَعاً لِلشَّیطانِ فاقْبِضْنـﻰ إلیک قبل أن یَسْبِقَ مَقْتُک إلىَّ أو یَسْتَحْکِمَ غَضَبُک علىَّ...

 و تا هنگامی که عمرم مانند جامه ی فرسوده ای در فرمانبری تو به کار رود، به من عمر دراز بده، و هر گاه عمر من چراگاه شیطان شود، مرا به نزد خودت قبض روح کن پیش از آنکه دشمنی سخت تو به من روی آرد یا خشمت بر من استوار گردد ..

اَللّهمّ صَلِّ علی محمّدٍ و آلهِ وحَلِّنـﻰ بِحِلْیةِ الصالحین و ألبِسْنـﻰ زینةَ الْمُتَّقینَ فـﻰ بَسْطِ العدلِ و کَظْمِ الغَیظِ و إطفاءِ النّائرَةِ و ضَمِّ أهْلِ الفُرْقَةِ...

خداوندا بر محمّد و خاندان او درود فرست، و مرا به زینت شایستگان آراسته فرما و زیور پرهیزکاران را به من بپوشان با گستردن عدل و داد و فرونشاندنن خشم و خاموش کردن آتش دشمنی و گرد آوردن پراکندگان

و خَفْضِ الْجَناحِ... و القَولِ بالحقِّ و إنْ عَزَّ و اسْتِقلالِ الخیرِ و إنْ کَثُرَ مِن قَولـﻰ و فِعلى واسْتِکْثارِ الشَّرِّ و إنْ قَلَّ من قَولـﻰ و فِعْلى... 

 و فروتنی ... و گفتن حق اگر چه سخت بیاید و کم شمردن نیکی در گفتار و کردارم، اگر چه بسیار باشد و بسیار شمردن بدی در گفتارم و کردارم،اگر چه اندک باشد ...

اللّهمّ صَلِّ علی محمّدٍ و آله و اجْعَلْ أوسَعَ رِزْقِک علىَّ إذا کَبِرْتُ و أقْوی قُوَّتِک فـﻰََّ إذا نَصِبْتُ و لا تَبْتَلِیَنّى بِالکَسَلِ عن عبادَتِک...

   ادامه مطلب ...

درس نهم عربی چهارم دبیرستان با ترجمه وتمرین

الدرس التاسع: درس نهم

اَللّهَ اللّهَ فـی الأیتام  (من نهج‏البلاغة):خدای را، خدای را، از حال یتیمان غفلت نکنید

وَصیّةُ الإمامِ علىٍّ (ع) لِلْحسن و الحسین علیهماالسلام لمّا ضربه ابْنُ ملجمٍ لَعَنَه اللّه: 

سفارش امام علی(ع) به حسنوحسین(ع) هنگامی که ابن ملجم که لعنت خدا بر او باد به او ضربت زد:

اُوصیکُما بِتَقوی اللّهِ و ألاّ تبغیا الدنیا و إنْ بَغَتْکُما... و قولا بالحقِّ و اعْمَلا لِلْأجْرِ و کونا لِلظّالِم خَصْماً و لِلمَظلومِ عَوناً

شما را به تقوای الهی سفارش می کنم، و اینکه دنیا را نخواهید هر چند دنیا شما را بخواهد ... و سخن حق بگویید و برای پاداش[ آخرت] کار کنید و دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید .

اُوصیکُما و جمیعَ وَلَدﻯ و أهلى و مَن بَلَغه کتابـی بتَقْوَی اللّهِ و نَظْمِ أمْرِکُم و صَلاحِ ذاتِ بَیْنِکُم.

وصیت می کنم شما دو فرزند و همه فرزندان خود و همه ی آن کسانی را که نوشته ی من به آنان می رسد، که در پیشگاه خدا تقوا ورزید و در کارتان نظم داشته باشید و با هم آشتی کنید .

اَللّهَ اللّهَ فـی الأیتام خدای را،خدای را از حال یتیمان غفلت مکنید.  ادامه مطلب ...

درس هشتم عربی چهارم دبیرستان با ترجمه وتمرین

الدرس الثامن : درس هشتم

عُلُوٌّ فـﻰ الحیاة و فـﻰ الْمَماتِ: بزرگی در زندگی و مرگ

ابن الأنبارىّ

عُلُوٌّ فـﻰ الحیاةِ و فـﻰ الْمَماتِ لَحَقّ تلک إحْدَی الْمُعجزات:

 بزرگی در زندگی و مرگ واقعاً یکی از معجزات می باشد .

کأنّ الناسَ حولَک حینَ قاموا وُفودُ نَداک أیّامَ الصِّلاتِ .

گوی این مردمی که پیرامون ایستاده اند، گروه هایی هستند که در روزهای بخشش تو به دورت جمع می شدند.

کأنّک قائمٌ فیهم خطیباً و کُلُّهُمُ قیامٌ لِلصَّلاةِ

گویا تو در میان آنها خطبه خواندن ایستاده ای و همگی برای ادای نماز بر خاسته اند.

و لمّا ضاق بَطْنُ الأرضِ عن أن یَضُمّ عُلاک من بعد الوفاة.

و هنگامی که درون زمین بعد از وفات تو، تنگ شد از اینکه بزرگیِ تو را در بر گیرد .

أصاروا الجوَّ قبرَک و اسْتَعاضوا عن الأکْفانِ ثوبَ السّافیاتِ

جو و آسمان را قبر تو گردانیدند و لباسِ بادها را جایگزین کفن کردند.

لِعُظمِکَ فـﻰ النفوس بقیتَ تُرْعَی بِحُرّاسٍ و حُفّاظٍ ثِقاتِ

به علّت عظمت وجودت در میان مردم همچنان با نگهبانان وپاسدارانی مطمـﺌـن محافظت می شوی.

و توقَدُ حولک النیرانُ لیلاً کذلک کُنتَ أیّامَ الحیاةِ.

وپیرامون تو شبانه آتش برافروخته می شود در روزهای زندگی نیز این چنین بود

رکبتَ مَطیَّةً مِن قبلُ زیدٌ عَلاها فـﻰ السنینَ الماضیاتِ

برمرکبی را سوار شدی که قبل از تو زید در سالیان گذشته بر آن سوار شد.

   ادامه مطلب ...

درس ششم عربی چهارم دبیرستان با ترجمه وتمرین

الدرس السادس:درس ششم

بائعةُ الکبریت کان البردُ شدیداً جدّاً و الثّلجُ یَتساقطُ فی ذلک المساءِ کانتْ طفلةٌ تَسیرُ فـﻰ الشوارعِ حافـیةَ القَدَمیْنِ. عندما خرجت من البیت لَبِست حِذاءً... اَلحذاءُ لم یَکُن یَقى قَدَمَیْها من الثَّلْجِ و البردِ؛

دخترک کبریت فروش سرما بسیار شدید بود و برف می بارید. در آن شامگاه کودکی در خیابانها پا برهنه می گشت. هنگامی که از خانه خارج شد، کفشی پوشید ... آن کفش پاهایش را از برف و سرما حفظ نمی کرد ؛

لِأنّه کان فـﻰ الأصلِ حذاءَ اُمِّها و کان الحِذاءُ واسِعاً و مُمَزَّقاً... و لذلک سَقَط مِن قَدَمَیْها فـﻰ الظلامِ عندما کانت تُحاوِلُ أن تَعْبُر الشارِعَ بِسُرعةٍ خوفاً مِن أن تَصْدِمَها سیّارةٌ کانت مُسرعةً و عادَتْ تَبْحَثُ عنِ الحذاءِ فما وجَدَتْه. کانت تحمِل فـﻰ ثَوبها عدداً مِن عُلَب الکبریت. حملت بِیَدِها عُلبةً منها.

زیرا در اصل، آن کفش مادرش بود و کفش ،گشاد و پاره بود ... به همین خاطر در تاریکی، زمانی که تلاش می کرد به سرعت از خیابان عبور کند. زیرا می ترسید که اتومبیلی که به سرعت حرکت می کرد با او تصادف کند، از پاهایش درآمد، پس بازگشت تا کفشش را جستجو کند اما آن را نیافت .. در لباس خود تعدادی قوطی کبریت حمل می کرد. یک قوطی از آن در دستش گرفته بود.

کان النهار قد مَضی و ما باعَت حتّی عُلْبةً واحدةًکانت جائعةً و تشعُرُ بالبرد...

روز به پایان رسیده بود و او حتّی یک قوطی کبریت نفروخته بود. گرسنه بود و احساس سرما می کرد.

رائحةُ الطعامِ تَفوح فـﻰ الشارعِ. کانت لیلةَ عیدٍفـﻰ زاویةٍ بین بیتَیْنِ... جلستِ الطفلةُ... کانت تَخافُ أن تعودَ إلى البیت بِعُلَب الکبریت دونَ أن تبیعَ منها شیئاً. إنّ أباها سیَضْرِبُها. أبوها مریضٌ و فقیرٌ.

بوی خوش غذا در خیابان پراکنده می شد . شب عید بود در گوشه ی میان دو خانه ،دخترک نشست. می ترسید با قوطی های کبریت به خانه بازگردد بدون اینکه چیزی از آنها را فروخته باشد، پدرش او را خواهد زد. پدرش بیمار و فقیر بود.

کادتَ یَداها تَیْبَسانِ من شدّةِ البردِ. أشْعَلَت عوداً من الکبریتِ، ظنَّت أنّها جالسةٌ بجانب مِدْفَأةٍ کبیرةٍ و لکنّ الشُّعلةَ انطَفَأت. أشْعلت عوداً آخَرَ... وَ فـﻰ ضَوئه تَراءَت لها جَدَّتُها العجوزُ الّتـﻰ ماتَت من زمانٍ. بَدَت جدَّتُها طیِّبَةً حَنوناً کما کانت دائماً. هَتَفَتِ الطفلةُ: جَدَّتى!... خُذینـﻰ معک

نزدیک بود دستهایش از شدت سرما خشک شودیک چوب کبریت را روشن کرد، گمان کرد که کنار بخاری بزرگی نشسته است ولی شعله خاموش شد . چوب دیگری روشن کرد . در روشنایی آن مادر بزرگ پیرش که مدتی پیش مرده بود در خیال او ظاهر شد. مادر بزرگش مثل همیشه پاکیزه و مهربان به نظر می رسید. دخترک فریاد زد: مادر بزرگ! ... مرا با خودت ببر!

أسْرَعت الطِّفلةُ فأشْعَلت جمیعَ العیدانِ الّتـﻰ کانَت فـﻰ العُلْبَةِ. کانَت تُریدُ أن تَبْقَی جَدَّتُها لَدَیْها وقْتاً أطْوَلَ... بَدَتْ لَها جَدَّتُها أکَثَرَ جَمالاً. مَدَّت الجَدَّةُ ذِراعَیْها فَحَملتِ الطفلةَ الصغیرةَ و طارَتا معاً إلـی سَماءِ اللَّه حیثُ لاجوعَ و لا بردَ و لا ظُلْمَ  ادامه مطلب ...

درس چهارم عربی چهارم دبیرستان با ترجمه وتمرین

الدَّرس الرابع :درس چهارم 

العجوزُ الثائرةُ:پیرزن انقلابی

هناک علی أطراف القریة عَجوزٌ لم تُبْقِ لها حوادثُ الدّهرِ إلاّ أرْبَعَ نِعاجٍ ؛ تأخذُ مِنْها اللَّبَنَ و الصوفَ لِتُواصِلَ الحیاةَ.

در اطراف روستا پیرزنی وجود داشت که حوادث روزگار چیزی جز چهار میش برایش باقی نگذاشته بود، شیر و پشم آنها را می گرفت تا به زندگی ادامه دهد.

و فـی صباح یومٍ من الأیّامِ اِستَیْقَظَتِ القریةُ مَذْعورةً علی صُراخِ العجوزِ الّتـی افتقدتْ نِعاجَها الأربع بِسَبَب السَّرِقةِ .

در صبح یکی از روزها از فریاد پیرزنی که به علت دزدی، چهار میشش را از دست داده بود، روستا با ترس بیدار شد .

فجاءَ النّاس إلى کوخِها لِیَجدواطریقاً لهذه المسألةِ. تقدّم أربعةٌ مِن وُجَهاءِ القریة .

همه ی مردم به خانه ی کوچک او آمدند تا راهی برای این مسأله پیدا کنند. چهار نفر از سرشناسان روستا پیش رفتند .

و کُلٌّ یقول لها: لا تَحْزَنـی یا اُمُّ! نحن نُعْطیکِ نَعْجَةً بَدَلها.

و همگی به او گفتند: ای مادر نگران نباش! ما به جای آن میشی به تو می دهیم.

ولکنّ العجوزَ قالت: أشکُر فضْلَکُم یا أولادﻯ، ولکنّى اُریدُ نِعاجى الّتـی تَعِبْتُ فـﻰتربیتهِا و أطلبُ منکم أن تأخُذونـی إلى الحاکمِ لِیَنْظُر فـی قضیَّتـﻰ.

اما پیرزن گفت: از لطف شما سپاسگزارم ای فرزندانم، ولی من میش های خودم را که در تربیت آنها رنج برده ام، می خواهم و از شما درخواست می کنم که مرا نزد حاکم ببرید تا به مشکل من رسیدگی کند.

فقال لها رجلٌ: إنّ الحاکمَ لا یُصْغى إلیکِ ؛ لأنّه مُنْشَغِلٌ بمسائلَ أکبرَ من قضیّتکِ.

مردی به او گفت: حاکم به حرف تو گوش فرا نمی دهد، زیرا او به مساﺋـلی بزرگتر از مشکل تو مشغول است

فَغضِبَت العجوزُ لِسَماعِ هذا الکلامِ وقالت: و هل هناک قضیّةٌ أکبرُ من قضیّتـﻰ؟!

پیرزن از شنیدن این سخن خشمگین شد و گفت: آیا مسأله ای بزرگتر از مشکل من وجود دارد؟!

و أخیراً اِتَّفَقَ أهلُ القریةِ علی أن یُوصِلوا العجوزَ إلى مقرّ الحاکم .

و سرانجام اهالی روستا توافق کردند که پیرزن را به مقرّ حاکم ببرند.

عندما وصلت إلى مقرّ الحاکمِ، تقدّمت إلى أحدِ البوّابینَ و قالت: یا ولدﻯ! إنّى اُریدُ مقابلةَ الحاکمِ.

زمانی که به مقرّ حاکم رسید، پیش یکی از دربانان رفت و گفت: ای فرزندم! من می خواهم با حاکم را ببینم.

ففتَح الرّجلُ فاه متعجِّباً و قال: و مَن أنتِ حتّی تُقابلى الحاکمَ؟!

مرد با تعجب دهانش را باز کرد و گفت: تو کی هستی که با حاکم ملاقات کنی؟!

قالت بحِدّةٍأنا صاحبةُ حقٍّ، سُرِق مِنّى!

به تندی گفت: من صاحب حقّی هستم که از من دزدیده شده است .

فقال لها: إنّ الحاکمَ لا یَسْتَقْبِلُ عامَّةَ النّاسِ ؛ و انّما یستقبلُ من کانت لَدَیْه مسألةٌمُهِمَّةٌ.

پس به او گفت: حاکم، عامّه ی مردم را قبول نمی کند، او فقط کسی را می پذیرد که مسأله ی مهمی داشته باشد .

فٱرْتَجَفَت العجوزُ و کأنَّ حماسةَ الشبابِ و الثّورةِ قد رجعت إلیها مرّةً اُخْری فقالت: وَیْلَکَ أتَعْتَقِدُ أنّ مَسألتـی غیرُ مُهِمَّةٍ؟

پیرزن لرزید و گویی شور و اشتیاق جوانی و قیام و انقلاب بار دیگر به سوی او بازگشته است، پس گفت: وای بر تو آیا معتقدی که مسأله من مهم نیست؟  ادامه مطلب ...

درس سوم عربی چهارم دبیرستان با ترجمه وتمرین

الدرس الثالث : درس سوم 

مَن یَمْتَطى الْمَجْدَ؟ : چه کسی به بزرگواری دست می یابد؟

لا یَمْتَطى الْمَجدَ مَن لم یرکَبِ الخَطرا و لایَنالُ العُلی مَنْ قَدّمَ الْحَذرا ·

هرکسی که خطر را نپذیرد، به بزرگواری نمی رسد وهرکسی که احتیاط را در پیش گیرد به مقام بلند نمی رسد

لابُدّ للشَّهدِ مِنْ نَحْلٍ یُمَنِّعُه لا یَجْتَنـی النَّفْعَ مَن لم یَحْمِلِ الضَّرَرا · 

ناچار برای بدست آوردن عسل زنبوری است که مانع آن می شود کسی که ضرر را متحمل نشود، سودی را به دست نمی آورد.

لا یُبْلَغُ السُّؤْلُ إلّا بعدَ مُؤْلِمَةٍ و لا یَتِمُّ الْمُنَى إلاّ لِمَن صَبَرا ·

نیاز برآورده نمی شود مگر بعد از تحمل رنج و سختی وآرزو برآورده نمی شود جز برای کسی که صبر داشته باشد.

و أحْزَمُ الناسِ مَن لوماتَ مِن ظَمَأ لا یَقْرَبُ الوِرْدَ حتّی یَعْرِفَ الصَّدَرا · 

دوراندیش ترین مردم کسی است که اگر از تشنگی بمیردبه آبشخور نزدیک نمی شود تا زمانی که محلّ بازگشت از آبشخور را بداند.

و أغْزَرُ النّاسِ عقلاً مَن إذا نظرتْ عیناه أمْراً غَدا بِالغیرِ مُعتبرا ·

عاقلترین مردم کسی است که وقتی چشمهایش به چیزی نگریست از کار دیگران عبرت گیرنده باشد .

فقد یقال عِثارُ الرِّجْلِ إن عَثَرَتْ و لا یُقالُ عِثارُ الرأىِ إن عَثرا ·

اگر پا بلغزد، لغزشِ پا گفته می شود ولی اندیشه و فکر اگر بلغزد، لرزش فکر گفته نمی شود .

من دَبّر العیشَ بالآراءِ دام له صَفْواً و جاءَ الیه الْخَطْبُ مُعتذرا ·

هر کسی که درزندگی با فکروعقیده چاره اندیشی کندزندگی همواره با خوشی برایش ادامه می یابدو گرفتاری باعذرخواهی نزد او می آید.

و لا یَنالُ العُلی إلاّفَتىً شَرُفَتْ خِلالُه فأطاعَ الدهرُ ما أمَرا
به بزرگی نمی رسد مگر جوانمردی که خوی های او شرافتمندانه گرددپس آنچه را که دستور دهد روزگار از آن اطاعت می کند.

تمرین های درس سوم 

ادامه مطلب ...